روزهای زندگی

ساخت وبلاگ

از اولین پستی که گذاشتم تو وبلاگ حدود یازده سال میگذره..حالا 31 سالگی رو جشن گرفتم و وارد 32 سالگی شدم..خیلی زود گذشت.مگه نه!قد یه چشم برهم زدنحالا در شرف ازدواجم.شروع یک دوره جدید از زندگی...مسیری که پیش رو دارم به نظرم در اوج قله هستم و بعد درکنار کسی وارد سراشیبی زندگی میشم..اگر همراهم همپا و همدلم باشه تو این سراشیبی به سلامت از مسیر گذر خواهم کرد و از کنارش بودن لذت خواهم برد.از خدا عشقی به بلندای تمام عمر باقی مونده آرزو میکنم.عشقی که تا لحظه مرگ بامن باشه...خدایا به امید تو..18اردیبهشت 1399 روزهای زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lidia2009o بازدید : 5 تاريخ : جمعه 16 دی 1401 ساعت: 2:45

امروز 19اسفندسال 98 هست..اصولا تو این روزها همه تو حال و هوای عید و خرید بودند.اما امسال اینطور نیست..

اول سال رو که با سیل و درد شروع شد آخرشم داره با مریضی تموم میشه.استرس وحشتناکی همه جا رو گرفته..همه تو این فکر هستن که فقط سلامتیشونو حفظ کنن.خیلی شرایط سختیه...قرار بود بریم سفر اما نشد...خدایا به همه رحم کن..خدایا به خیر بگذرون..

روزهای زندگی...
ما را در سایت روزهای زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lidia2009o بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 12:24

مریم جان سلام.

ممنون ک هنوز به یادمی...

آدرس ایمیلم رو برات میذارم پیام بده تا شماره و آدرس محل کارم رو برات بفرستم

[email protected]

روزهای زندگی...
ما را در سایت روزهای زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lidia2009o بازدید : 43 تاريخ : پنجشنبه 30 آبان 1398 ساعت: 0:31

خداجونم ی روزایی به قدری از دستت دلخورم که دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار..

نمیدونم چرا حس میکنم از سر به سر گذاشتن بامن احساس لذت میکنی!واقعا چرا؟

من میدونم.خودتم میدونی.یه وقتایی انگار خسته ای از بندگیم

دستمو ول نکن

راه تاریکه

بدون تو گم میشم

روزهای زندگی...
ما را در سایت روزهای زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lidia2009o بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 19:07

تموم شد. تقریبا همه چیز بینمون تموم شد.شاید زودترازینها باید اینکار میشد.مگه من چی کم دارم؟یا مگه اون چی میخواد از زندگی! خدایا خودت وعده دادی اگه چیزی رو ازشما میگیرم حتما بهترش رو جایگزینش میکنم...ب روزهای زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lidia2009o بازدید : 54 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 19:07

امروز ی چیزی شنیدم که مغزم داره سوت میکشه!!! یکی از کسایی ک میشناسمش و دوتا بچه هم داره با ی خانوم ارتباط دارن..در چ حدشو نمیدونم ولی حتی کمش هم خیلی بدهخانوم اون آقا زنگ زده بود و دنبال همون دختری بود ک با همسرش در ارتباط هست.نمیدونم چی شده ک ب اینجا کشیده.اون دختره دختر خیلی خوبیه.خدا میدونه چی شد روزهای زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lidia2009o بازدید : 65 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 20:30

بازاریابی کار سختیه؟؟؟

اگه بخوام راستش رو بگم باید بگم سختترین کار دنیا از نظر من بازاریابیه....مخصوصا اگه ی آدم کم حرف مثل من بخواد بازاریابی کنه...اونوقت واویلا میشه...

تو این مدت کار خیلی تغییر کردم...شاید خیلی پرروتر شدم...

ولی بازم کار سخته برام....

ی مکانیک به نظرت چ نیازایی میتون داشته باشه؟!!!

فعلا این بزرگترین سواله ک ذهنمو مشغول کرده

روزهای زندگی...
ما را در سایت روزهای زندگی دنبال می کنید

برچسب : پدیده ی کار سختی, نویسنده : lidia2009o بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت: 22:17


کسی که تو را نصیحت میکند لزوما خود کامل نیست ....اما ممکن است همان چیزی را به تو بدهد که بدنبالش هستی !

روزهای زندگی...
ما را در سایت روزهای زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lidia2009o بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 16:26

در خونشو که باز میکردی با یه لبخند مهربون برات دست تکون میداد.و با اشاره تو رو دعوتت میکرد که به کنج تنهاییش بری.... وقتی پایین تختش مینشستم زیر لب همش ذکر میگفت و با اون همه رنجی که میکشید از بدی روزگار هیچوقت دستای رو به اسمونش پایین نمی اومد.همیشه برام خوراکی میخریدو میگذاشت زیر تختش بعد وقتی میرفتم خودش خم میشدو از زیر تخت درمی اورد و میداد دستم....من کوچیکترین نوه دختری مادربزرگ بودم. بابابزرگ که رفت غم از دست دادن سایش رو حس نکردیم.چون مادر بزرگ بود که در خونشونو به رومون باز کنه.... ۲ روزه که دیگه سایش بالا سرمون نیست.جای تختش گوشه خونه خالیه..چادر نم روزهای زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای زندگی دنبال می کنید

برچسب : مادربزرگ هم رفت, نویسنده : lidia2009o بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 9:07